-
サマリー
あらすじ・解説
طاهره که در اتاق نوکران باغ ایلخانی نگاه داشته شده بود در حال سجده و مناجات با قلبی آرام و مطمئن با خدای خود گفتگو میکرد، ناگهان در اتاق باز شد و پیشخدمتی که با وعده عزیزخان سردار به شغلی بهتر، مامور کشتن طاهره شده بود، وارد شد. طاهره که در سجده بود سر از سجده بلند کرده و نگاهی به او انداخت. پیشخدمت سر به زیر انداخت و چند قدم به عقب گذاشت و بعد از آن، پا به فرار گذاشت.