-
サマリー
あらすじ・解説
نیلوفر: ببین صهبا تو یه چیزیت هست. لاغر شدی، حواس پرت شدی، تو خودت فرو میری، این طور که مهسا میگه شبها تو خونه راه میری. چی شده؟ به من بگو. صهبا: تو حرفای مهسا رو جدی می گیری؟ دو شب بیخوابی به سرش زده دیده من بیدارم، شلوغش میکنه. به نظر من باید ببینه خودش چشه که شب ها بیدار میشه. من که قبلا هم گاهی تو شب بیدار میشدم و خوابم نمیبرد.