-
サマリー
あらすじ・解説
حاجی میرزا علی پیش حضرت عبدالبهاء رفت و گفت، قربان نمیتوانم از پیش حضرت بهاءالله دور شوم و آرزو دارم چندی دیگر در اینجا بمانم . بعد از گفتن این کلمات اشک بود که سرازیر شد و با گریه و التماس درخواست خودش را تکرار کرد.