• قسمت ۳۰ - من همان هیچم
    2021/09/19
    در یکی از قسمت‌های قبلی اگر یادتون باشه داستانی براتون گفتیم از ملاقات ظل السلطان فرزند ناصر الدین شاه قاجار با حضرت عبدالبهاء در اروپا
    続きを読む 一部表示
    13 分
  • قسمت ۲۹ - رقص در مسافرخانه
    2021/09/12
    حاجی میرزا علی پیش حضرت عبدالبهاء رفت و گفت، قربان نمی‌توانم از پیش حضرت بهاءالله دور شوم و آرزو دارم چندی دیگر در این‌جا بمانم . بعد از گفتن این کلمات اشک بود که سرازیر شد و با گریه و التماس درخواست خودش را تکرار کرد.
    続きを読む 一部表示
    6 分
  • قسمت ۲۸ - حضرت عبدالبهاء و حاجی علی اکبر
    2021/08/29
    زمانی که وارد خونه شدن حضرت عبدالبهاء رو دیدن که اون زمان حدود ۱۰ سالشون بود و در حیاط قدم می‌زدن و آیات قرآن می‌خوندن و معنی می‌کردن.
    続きを読む 一部表示
    6 分
  • قسمت ۲۷ - خشکسالی و دعای باران
    2021/08/22
    تو دهه‌ اول قرن بیستم عکا و نواحی اطرافش دچار خشکسالی شده بود. مردم خیلی نگران بودن و چون پیروان سه دین اسلام، مسیحی و یهودی تو شهر عکا بودن، روسای سه دین دور هم جمع شدن تا یه برنامه‌ دعای عمومی ترتیب بدن اما نتونستن سر یه روز به توافق برسن تا همه دعا بخونن.
    続きを読む 一部表示
    6 分
  • قسمت ۲۶ - جنود ملاء اعلی
    2021/08/15
    در بین راه یک نفر اسب سوار در نهایت کثیفی و ضعف با جثه‌ای نحیف و لاغر و موهای ژولیده و ریش‌هایی که در اثر دود چپق زرد شده بود با اسبی لاغر و کم بنیه به ما برخورد و پرسید:
    続きを読む 一部表示
    7 分
  • قسمت ۲۵ - ساخت حمام در عکا
    2021/08/08
    دو نفر از بهائیان یعنی جناب دکتر یونس خان و جناب حاج میرزا حیدرعلی وقتی می‌فهمن یک معمار در شهر هست با هم مشورت میکنن و قرار میذارن که از استاد آقابالای معمار بخوان یک حموم در خونه‌ حضرت عبدالبهاء بسازه.
    続きを読む 一部表示
    6 分
  • قسمت ۲۴ - راستی پدر هم چیز خوبی است
    2021/08/01
    آمده‌ام به شما بگويم كه مى‌خواهم براى چهار ساعت پدر شما بشوم
    続きを読む 一部表示
    6 分
  • قسمت ۲۳ - حضرت عبدالبهاء و چوپان‌ها
    2021/07/25
    بعد حضرت عبدالبهاء تو یه چادر مستقر شدن و دیدن که چوپان‌ها همه بهترین لباساشون رو پوشیده بودن. چون اون روز جشن چوپان‌ها بود و اونا به ترتیب میومدن تا حضرت عبدالبهاء رو ببینن
    続きを読む 一部表示
    6 分